افیونی چیزی شد

لغت نامه دهخدا

افیونی چیزی شدن. [ اَف ْ نی ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه ازعادت کردن بچیزی باشد که بر ترک آن قادر نباشند. ( مؤید ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
کرده زخمم پس سر آرزوی مرهم را
حیف دردست که افیونی افسون گردد.
ظهوری ( از آنندراج ).
عمریست که ما صحبتی غم شده ایم
سرمایه رشک اهل عالم شده ایم
باقر، من و غم جدا نگردیم ز هم
افیونی و آشنایی هم شده ایم.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
این مدعا در بیت زیر بطریق ایهام آمده است. ( آنندراج ) :
ترک افیون را علاجی بهتر از تقلیل نیست
اندک اندک زآشنایان جهان بیگانه شو.
صائب ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران