افگن. [ اَ گ َ ] ( نف مرخم ) اندازنده. افگننده. ( یادداشت مؤلف ). بیخ افگن ، تاب افگن ، سنگ افگن ، شیرافگن ، کوه افگن ، بساطافگن ، بارافگن ، پرتوافگن ، پس افگن ، پلنگ افگن ، پیل افگن ، خصم افگن ، دست افگن ، زورافگن ، رمزافگن ، سایه افگن و سرافگن از ترکیب آن مستعمل است. ( آنندراج ). || ( فعل امر ) امر افگندن. ( آنندراج ).
( اسم ) در کلمات مرکب بمعنی افکننده آید : مرد افکن کوه افکن شیر افکن پرتوافکن.اندازه افگننده بیخ افگن