یکی کاروان جمله شاهین و باز
بچرغ و کلنگ افکنی تیزتاز.
نظامی.
گرفته مزن در حریف افکنی گرفته شوی گر گرفته زنی.
نظامی.
بدشمن گر آیی بخصم افکنی گشاده بر و بازوی بهمنی.
نظامی.
ز خصم تو چون مملکت گشت سیربخصم افکنی پای درنه دلیر.
نظامی.
برآرم سگان را ز شورافکنی که با شیر بازیست گورافکنی.
نظامی.
بشیرافکنی در شکارآمدند.نظامی.
بصیدافکنی می نبشتند راه.نظامی.
دو هفته کم و بیش در کوه و دشت بصیدافکنی راه را می نوشت.
نظامی.