افکنده شدن. [ اَ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )فکنده شدن. افتاده شدن. از پای درآمدن : فکندش بیک زخم گردن ز کفت چو افکنده شد دست عذرا گرفت.عنصری.