افکنده سم. [ اَ ک َ دَ / دِ س ُ ] ( ص مرکب ) کنایه از عجز و زاری بسیار باشد. ( برهان ) ( هفت قلزم ). عاجزگشته. زارگشته. ( ناظم الاطباء ) : رخش بهرای زر بردن در پیش دیوپس خر افکنده سم مرکب جم ساختن.خاقانی.رخش علل در رهش افکنده سم علت و معلول در آن هر دو گم.خاقانی.