افژولیدن
لغت نامه دهخدا
- برافژولیدن ؛ التحضیض. ( تاج المصادر بیهقی ).
- برافژولیدن بر ؛ احثاث. حث. تحثیث. احتثاث.استحثاث. ( یادداشت دهخدا ).
- برافژولیدن بر کار ؛ حث. ( تاج المصادر بیهقی ). بعث. ( یادداشت دهخدا ).
- یکدیگر را برافژولیدن ؛ المحاضه.( یادداشت دهخدا ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پریشان ساختن.
۳. پراکنده کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید