افور
لغت نامه دهخدا
افور. [ اُ ] ( اِ ) آروغ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ). || جغد. بوم. ( ناظم الاطباء ). مرغ کوف. ( شعوری ). و رجوع به تاریخ ایران باستان و فهرست آن و قاموس الاعلام ترکی شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
اِفور (ephor)
یکی از پنج قاضی که هر سال در اِسپارت قدیم و دیگر شهرهای دوری برگزیده می شدند. این منصب حدود ۷۰۰پ م وضع شد و تا قرن ۲پ م ادامه داشت. اِفورها بر دو پادشاه موروثی کنترل داشتند و بر مجامع اِسپارت ریاست می کردند.
یکی از پنج قاضی که هر سال در اِسپارت قدیم و دیگر شهرهای دوری برگزیده می شدند. این منصب حدود ۷۰۰پ م وضع شد و تا قرن ۲پ م ادامه داشت. اِفورها بر دو پادشاه موروثی کنترل داشتند و بر مجامع اِسپارت ریاست می کردند.
wikijoo: افور
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید