به نیک نامی اندرجهان زیاد مباد
بجز به نیکی نام نکوش در افواه.
فرخی.
بحکم آنکه در افواه مردم است... همه ساله جان مردم بخورد. ( کلیله و دمنه ). هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد. ( کلیله ودمنه ). در افواه افتاد که ایشان بر مجادله ایلک خان پشیمان گشته اند و عذر می گویند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 187 ). به افواه میگفتند که مؤیدالدوله دل فایق را فریفته بود و او را بتحف بسیار و هدایای فراوان ازراه برد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 47 ). به اشداق آن مخاوف و افواه آن نتایف فرورفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 408 ). همگنان در استخلاص او سعی کردند و موکلان در معاقبتش ملاطفت نمودند و بزرگان ذکر سیرت نیکش به افواه بگفتند. ( گلستان ). ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده. ( گلستان ). بر دست و زبان ایشان هرچه رفته شودقولاً و فعلاً هرآینه در افواه افتد. ( گلستان ). ذکر سیرت خوبش در افواه بگفتند. ( گلستان ).بلبل بوستان حسن توام
چون نیفتد سخن در افواهم.
سعدی.
چو صیتش در افواه دنیا فتادتزلزل در ایوان کسری فتاد.
سعدی.
و رجوع به فم و فوه شود.- افواه بلد ؛ اوائل شهری. ( از منتهی الارب ): دخلوا فی افواه البلد و خرجوا من ارجلها؛ از اوائل شهر درآمدند و از اواخر آن بیرون شدند. ( ناظم الاطباء ).
|| مأخوذ از تازی ، خبر و خبر مشهور. ( ناظم الاطباء ).