افهار

لغت نامه دهخدا

افهار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فِهْر، سنگ که بدان چهارمغز بشکنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فِهْر شود.

افهار. [ اِ ] ( ع مص ) جماع کردن بی انزال و با دیگری انزال کردن. || جماع کردن با دختری و شنوانیدن آواز حرکاتش دختر دیگر را. و این نوع جماع را وَجْس خوانند و در شریعت اسلام منهی عنه است. || به عید حاضر آمدن جهودان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به عید فُهْر درآمدن. ( از اقرب الموارد ). || به مدرسه جهودان درآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درآمدن به مدارس یهود. ( از اقرب الموارد ). || فراهم آمدن گوشت و لخت لخت گردیدن. و هو اقبح السمن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فروماندن در راه. || هلاک و مانده شدن شتر. || ختنه کردن دختر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یقال : اُفهرت الجاریة ( مجهولاً )؛ ای ختنت. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران