افناق. [ اَ ]( ع ص ، اِ ) ج ِ فُنُق ، جج ِ فنیق ، به معنی گشن نیکو و نجیب که بجهت نجابت و کرامت نرنجانند آنرا و سوار نشوند بر آن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).افناق. [ اِ ] ( ع مص ) با ناز و نعمت شدن سپس سختی و رنج کشی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).