افناد
لغت نامه دهخدا
افناد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فَنْد و فِنْد. ( ناظم الاطباء ): و صلی الناس علی النبی ( ص ) افناداً؛ یعنی یکان یکان ، بی امام ، و گفته اند گروهاگروه. و قوله ( ص ): تتبعونی افناداً افناداً یهلک بعضکم بعضاً؛ ای تتبعونی ذوی فند؛ ای ذوی عجز و کفر للنعمة. || افناداللیل ؛ رکنهای شب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید