افلیج

/~eflij/

مترادف افلیج: زمینگیر، شل، فلج، معلول

برابر پارسی: زمین گیر

معنی انگلیسی:
cripple, paraplegic, quadriplegic

لغت نامه دهخدا

افلیج. [ اِ ] ( از ع ، اِمص ) فالج. سستی و فروهشتگی که درنیمه بدن یا در تمام آن حادث گردد. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) بمعنی مفلوج که در فارسی متداول است و ظاهراً در عربی نیامده است. ( یادداشت مؤلف ).
- افلیج گرفتن ؛ مبتلا به فالج شدن.

فرهنگ فارسی

فالج زده، مفلوج، کسی که به بیماری فالج مبتلا باشد، مفالیج جمع
( صفت ) آنکه تمام یا قسمتی از بدن وی سست و بی حرکت شده باشد فالج شده .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ازع . ] (ص . ) کسی که عضو یا اعضایی از بدنش فاقد حرکت و نیرو باشد.

فرهنگ عمید

= مفلوج

مترادف ها

lame (صفت)
شل، چلاق، افلیج

paralytic (صفت)
افلیج، وابسته به فلج

palsied (صفت)
متزلزل، افلیج، فلج، لرزان

فارسی به عربی

قماش السحیف

پیشنهاد کاربران

لَش، لَس
زمین گیر
اِفْلیج/مَفْلوج:
افلیج به معنای" کسی که قسمتی از تنش بی حس شده و از کار افتاده باشد" از ساخته های فارسی زبانان در دوران متاخّر است و در عربی به کار نمی رود. در عربی به جای آن مفلوج می گویند که در فارسی نیز به همین معنی رایج است. چون افلیج در فارسی امروز، هم در گفتار و هم در نوشتار متداول شده و جا افتاده است دیگر نمی توان استعمال آن را مردود دانست.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۳. )

کسی که به دلیل بیماری یا مرضی نمیتونه عضوی از بدن خود یا کل بدن خود را حرکت دهد
فلج،
کسی ک نمیتونه راه بره رو افلیج میگن

بپرس