افلاج. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فَلَج ، بمعنی جوی خرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فلج شود.افلاج. [ اِ ] ( ع مص ) فالج شدن و بیحس و حرکت گردیدن عضو. ( غیاث اللغات ).