واجب نبود بکس بر افضال و کرم
واجب باشد هرآینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم.
رودکی ( از یادداشت مؤلف ).
یکی نامداری که از پشت آدم نیامدبه افضال او هیچ فضلی.
منوچهری.
مهترانند مفضل و هر یک اندر افضال جاودانه زیاد.
مسعودسعد.
درخت اقبال را همچو زمین رادرخت بنان افضال را همچو قلم را بنان.
مسعودسعد.
من غلام آنکه نفروشد وجودجز بدان سلطان با افضال و جود.
مولوی.
دست زن در ذیل صاحب دولتی تا زافضالش بیابی رفعتی.
مولوی.
|| باقی گذاشتن از چیزی چیزی را. ( منتهی الارب ). باقی گذاشتن کسی چیزی را. ( ناظم الاطباء ). فزون آمدن. ( آنندراج ). || افزونی نمودن. || فزون آمدن در حسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || افزون آوردن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). افزون آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || افزون کردن. ( آنندراج ). فضل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). افزون گردانیدن. ( یادداشت مؤلف ).