چاره کردن، چاره ای اندیشیدن "بدو گفت رستم که ایدون کنم چو بر خستگی ها بر، افسون کنم" شاهنامه، چاپ مسکو
افسون بستن= [ اَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن : از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرد این همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست. علی خراسانی ( از ارمغان آصفی ) .