افسون کردن


معنی انگلیسی:
bewitch, captivate, spellbind

لغت نامه دهخدا

افسون کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حیله و تزویر نمودن. ( از ناظم الاطباء ). حیله کردن. مکر کردن. || سحر کردن. جادو کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر شوق رهت نکردش افسون
آمد ز چه خط ز نقطه بیرون.
واله هروی ( ازآنندراج ).

مترادف ها

witch (فعل)
مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن

charm (فعل)
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن

fascinate (فعل)
مجذوب کردن، شیفتن، افسون کردن، سحر کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن

bewitch (فعل)
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن

enchant (فعل)
افسون کردن، فریفتن، جادو کردن، سحر کردن، طلسم کردن، بدام عشق انداختن، مسحور شدن

voodoo (فعل)
افسون کردن

فارسی به عربی

اسحر , ساحرة , سحر

پیشنهاد کاربران

چاره کردن، چاره ای اندیشیدن
"بدو گفت رستم که ایدون کنم
چو بر خستگی ها بر، افسون کنم"
شاهنامه، چاپ مسکو
منابع• https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/esfandyar/sh24
افسون بستن= [ اَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن :
از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرد
این همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست.
علی خراسانی ( از ارمغان آصفی ) .
put a curse on/upon sth/someone

بپرس