افسوس خوردن


معنی انگلیسی:
deplore, sigh, lament, mourn, regret, rue, to regret

لغت نامه دهخدا

افسوس خوردن. [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) حسرت خوردن. شکایت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
نی همین دانا ز اوضاع جهان افسوس خورد
هرکه شد بر خوان هستی میهمان افسوس خورد.
اثر شیرازی ( از ارمغان آصفی ).
|| بازی کردن. خود را سرگرم کردن. || تمسخر کردن. دست انداختن. حقیر شمردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

حسرت خوردن شکایت کردن

واژه نامه بختیاریکا

داغ ورداشتن

جدول کلمات

تاسف

مترادف ها

rue (فعل)
افسوس خوردن، دلسوزی کردن، پشیمان شدن

sigh (فعل)
افسوس خوردن، اه حسرت کشیدن، اه کشیدن

bemoan (فعل)
گریه کردن، سوگواری کردن، افسوس خوردن

regret (فعل)
افسوس خوردن، حسرت بردن

فارسی به عربی

اسف

پیشنهاد کاربران

آه بر آوردن: افسوس خوردن.
" جهان بر چشمش تاریک و سیاه شد و آه دود آسا از سینه برآورد"
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۶۶. )
اسف خوردن
دریغ خوردن
تغابن

بپرس