افسوس خوردن. [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) حسرت خوردن. شکایت کردن. ( ناظم الاطباء ) : نی همین دانا ز اوضاع جهان افسوس خوردهرکه شد بر خوان هستی میهمان افسوس خورد.اثر شیرازی ( از ارمغان آصفی ).|| بازی کردن. خود را سرگرم کردن. || تمسخر کردن. دست انداختن. حقیر شمردن. ( ناظم الاطباء ).
rue (فعل)افسوس خوردن، دلسوزی کردن، پشیمان شدنsigh (فعل)افسوس خوردن، اه حسرت کشیدن، اه کشیدنbemoan (فعل)گریه کردن، سوگواری کردن، افسوس خوردنregret (فعل)افسوس خوردن، حسرت بردن
آه بر آوردن: افسوس خوردن. " جهان بر چشمش تاریک و سیاه شد و آه دود آسا از سینه برآورد" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۶۶. )اسف خوردندریغ خوردنتغابن+ عکس و لینک