تعدیل کردن، مرطوب شدن، افسرده شدن، رطوبت پیدا کردن
غمگین کردن، افسرده شدن، متاثر ساختن، غمگین ساختن یاشدن، متالم کردن
کش رفتن، تاریک کردن، تیره کردن، افسرده شدن، عبوس بودن، دلتنگ بودن، ابری بودن
افسرده شدن، مایوس شدن، تنگدل شدن، دلسرد شدن
افسرده شدن، پژمرده شدن، با چشمان خمار نگریستن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن