افسرد
/~afsord/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
افسرد ( کرد کهن ) ، افسر ( کرد کنون )
افسرد ( کرد کهن ) ، افسار ( کرد کنون ) بر وزن و مانند
آزرد ( کرد کهن ) ، آزار ( کرد کنون )
آزرد ( کرد کهن ) ، آزار ( کرد کنون )
سرد شد، منجمد شد، پژمرده شد، افسرده شد