لغت نامه دهخدا
- امثال :
افسد من الاحمران .
افسد من ارضة بل حبلی .
افسد من الارضة و الجود.
افسد من الجواد.
افسد من السوس .
افسد من الضبع.
افسد من البیضةالبلد.
دفع فاسد به افسد کردن . ( یادداشت مؤلف ).
علاج فاسد به افسد محال است .
و کلمه در تمام مثل های مذکور بر خلاف قیاس از افساد مأخوذ است و این نادرست است. و شایسته چنان است که «اکثر افساداً» گفته شود. ( از مجمعالامثال میدانی ). و برای توضیح این مثل ها رجوع به کتاب فوق شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) تباه تر فاسد تر تبه کارتر.
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید