افساییدن. [ اَ دَ ] ( مص ) رام کردن. افسون کردن. غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. ( ناظم الاطباء ). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای. ( یادداشت مؤلف ) : چون بیفسایدم چو مار غمی بر دل من چو مار بگمارد.
مسعودسعد.
و رجوع به افسائیدن و افسای و افسا شود.
فرهنگ معین
(اَ دَ ) (مص م . ) ۱ - رام کردن ، مسخّر داشتن . ۲ - جادو کردن .