افسار زدن. [ اَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) مهار کردن. افسار نهادن. || کنایه از جلوگیری کردن از بی مبالاتی و گستاخی : گر خودپرست بر خرعیسی شود سوار دجال دیو بر سرش افسار میزند.
ملاشانی تکلو ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
مهار کردن افسار نهادن یا کنایه از جلوگیری کردن از بی مبالاتی و گستاخی.
مترادف ها
harness(فعل)
تهیه کردن، تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن