خداوند پیروزی و برتری
خداوند افزونی و کمتری.
فردوسی.
ز گیتی نبیند جز از راستی بدو باشد افزونی و کاستی.
فردوسی.
از تمامی دان که پنج انگشت باشد مرد راباز چون شش گردد آن افزونی از نقصان بود.
عنصری.
افزونیی که خاک شود فرداآن بی گمان کمیست نه افزونی.
ناصرخسرو.
همیشه تا بجهان در کمی و افزونی حسود جاه تو کم باد و عمرت افزون باد.
انوری.
- افزونی آب ؛ مد. ( منتهی الارب ).- افزونی اندر روشنائی و تنومندی ؛ زائد فی التنور والعظم : و ازآن افزونی است اندر روشنائی و تنومندی گروهی او را زائد فی النور والعظم خوانند. ( از التفهیم بیرونی ).
- افزونی بتعدیل ؛ زائد فی التعدیل : و از آن
[ زیادت و نقصان ] افزونی است به تعدیل. او را «زائد فی التعدیل » خوانند. ( از التفهیم بیرونی ).
- افزونی بحساب ؛ زائد فی الحساب : و از آن [ زیادت و نقصان ] افزونی است به حساب... و از «زائد فی الحساب » باشد. ( از التفهیم بیرونی ).
- افزونی بعدد ؛ زائد فی العدد : و از آن [ زیادت و نقصان کواکب ] افزونی است به عدد... و او را «زائد فی العدد» نام کنند. ( ازالتفهیم بیرونی ).
- افزونی جستن ؛ افزایش طلبی. فزونی جوئی. تعدی. ( یادداشت دهخدا ). تعدی. ( تاج المصادر بیهقی ).
- افزونی خواستن ؛ افزونی طلبی. افزایش و بیش خواستن. ( از یادداشتهای دهخدا ). استمجاد. ( منتهی الارب ).
- افزونی خواه ؛ افزونی طلب. بیش طلب. ( از یادداشتهای دهخدا ).
- افزونی خواهی ؛ افزونی طلبی. بیش و افزونی جوئی. ( از یادداشتهای دهخدا ).
- افزونی دادن ؛ ترجیح. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). تفضیل. رجحان دادن. برتری نهادن.
- افزونی در رفتن ؛ زائد فی المسیر : یکی از آن [ زیادت و نقصان ] فزونی است در رفتن. او را «زائد فی المسیر» خوانند. ( از التفهیم بیرونی ).بیشتر بخوانید ...