چنین گفت کای داور دادِ پاک
توئی آفریننده باد و خاک.
فردوسی.
به بینندگان آفریننده رانبینی مرنجان دو بیننده را.
فردوسی.
کز اویست پیروزی و دستگاه هم او آفریننده هور و ماه.
فردوسی.
بدین آلت و رای و جان و توان ستود آفریننده را چون توان ؟
فردوسی.
بداندیش ِ ما را تو کردی تباه توئی آفریننده هور و ماه.
فردوسی.
هم او آفریننده روزگاربه نیکی هم او باشد آموزگار.
فردوسی.
چو بهرام را دید داننده مردبر او آفریننده را یاد کرد.
فردوسی.
یقین ْ مرد را دیده بیننده کردشد و تکیه بر آفریننده کرد.
سعدی.
آنکه خود را شناخت نتواندآفریننده را کجا داند؟
امیرخسرو.