فرهنگ اسم ها
معنی: افروختن، افروزنده، روشن کننده، تابنده، سوزاننده، ریشه افرختن
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
- بستان افروز ؛ روشن کننده بستان و نوردهنده آن.
- || نام گل تاج خروس ، گیاه و گلی که در بستان مانند چراغ افروخته باشد. ( ناظم الاطباء ) :
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
همچنانست که بر تخته دیبا دینار.
سعدی.
- جان افروز ؛ نوردهنده و روشن کننده جان : زآنکه اقبال خویش را دیدم
با رخ دلگشای جان افروز.
انوری.
- جهان افروز ؛ روشن کننده جهان. نوردهنده عالم. عالم افروز : این هنوز اول آثار جهان افروز است
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار.
سعدی.
شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست.
سعدی.
- دل افروز ؛ چیزی که باعث روشنائی دل باشد. ( ناظم الاطباء ). روشن کننده و نوردهنده دل : کند بر تو آسان همه کار سخت
از اوئی دل افروز و پیروزبخت.
فردوسی.
بر آن فرضه جائی دل افروز دید.نظامی.
عراق دل افروز باد ارجمند.نظامی.
برو شادی کن ای یار دل افروز.سعدی.
- روزافروز ؛روشن کننده روز : شب گشت مرا نیست خبر از شب و روز
روز است شبم ز روی آن روزافروز.
مولوی ( از فرهنگ ضیاء ).
رجوع به افروز شود.- شب افروز ؛ فروزنده شب. روشن کننده آن :
چو لعل شب افروزم آمد بجنگ
زهر منجنیقی گشادند سنگ.
نظامی.
ای ماه شب افروز شبستان افروزخرم تن آنکه با تو باشد شب و روز.
سعدی.
- عالم افروز ؛ چیزی که عالم را بسوزاند یا روشنائی دهد. ( ناظم الاطباء ). روشن کننده عالم و نوردهنده آن : بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. افروزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آتش افروز، انجمن افروز، بستان افروز، جهان افروز، دل افروز، عالم افروز.
پیشنهاد کاربران
مثل روز
روشن ، روشنایی ، زیبا
روشنایی
مثلا یک روشنایی . روشن و زیبا