افراق
لغت نامه دهخدا
افراق. [اِ ] ( ع مص ) روی بصحت آوردن و افاقه یافتن یا به شدن از بیماری ، یا افراق در به شدن از بیماری گویند که بجز یک مرتبه نرسد همچو چیچک. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). رو بصحت آوردن بیمار و افاقه یافتن و به شدن از بیماری. و به شدن آن بیماری که جز یک مرتبه نرسد، مانند آبله. ( ناظم الاطباء ). از بیماری به شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || سرگین کنانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فریقه خورانیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || باز و فرود آمدن بعض از شیر ناقه. || بچراگاه گذاشتن قوم شتران بی بار و بچه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
افراق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ اَفْرَق ، یعنی سپیده دم یا سپیدی اول بامداد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به دزی ج 1 ص 1 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید