افراط کردن


معنی انگلیسی:
indulge, overdo, wallow, to be extravagant

لغت نامه دهخدا

افراط کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از حد درگذشتن. زیاده روی کردن در کاری. اسراف. شورش را درآوردن در افراط و رجوع به افراط شود.

فرهنگ فارسی

از حد در گذشتن زیاده روی کردن در کاری .

مترادف ها

wanton (فعل)
به ترتیب کردن، افراط کردن، شهوترانی کردن، گستاخ شدن، شرور شدن

lavish (فعل)
اسراف کردن، افراط کردن، ولخرجی کردن

indulge (فعل)
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیاده روی کردن، دل کسی را بدست اوردن

overspend (فعل)
افراط کردن، زیاد خرج یا مصرف کردن

فارسی به عربی

مسرف
( افراط کردن (دراستعمال مشروبات و غیره ) ) انغمس

پیشنهاد کاربران

overdo
Go over the top
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.
- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .

بپرس