افراط
/~efrAt/
مترادف افراط: اغراق، تفریط، زیاده روی، گزافه، مبالغه
متضاد افراط: تفریط
برابر پارسی: تندروی، بسیارخواهی، فراخروی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
هر زمان ز افراط عدل او چنان گردد کزو
زعفران گر کاری آرد بر دو دندان گراز.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) از اندازه در گذشتن زیاده روی کردن . ۲ - ( اسم ) زیاده روی .
آمیختن باشد ظاهرا لغتی است محلی و تنها و در حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی مضبوط است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] زیاده روی کردن را افراط می گویند که دارای احکام تکلیفی و وضعی است و در ابواب طهارت، صلات، خمس، تجارت، قرض، حجر، شرکت، مزارعه، عاریه، وکالت، اطعمه و اشربه و شهادات آمده است.
افراط در بلند خواندن حمد و سوره به حدّی که خارج از متعارف باشد، نماز را باطل میکند.
افراط در مصرف
زیاده روی در مصرف، اسراف است.
افراط در صرف مال در کار خیر
افراط کردن در صرف مال در کارهای خیر با رشید بودن منافات ندارد.
ضامن بودن افراط کننده
...
افراط در بلند خواندن حمد و سوره به حدّی که خارج از متعارف باشد، نماز را باطل میکند.
افراط در مصرف
زیاده روی در مصرف، اسراف است.
افراط در صرف مال در کار خیر
افراط کردن در صرف مال در کارهای خیر با رشید بودن منافات ندارد.
ضامن بودن افراط کننده
...
wikifeqh: زیاده روی
مترادف ها
فزونی، سرک، اضافه، زیادتی، مازاد، افراط، زیادی، بی اعتدالی
لذت، تزئینات، چین، حاشیه چین دار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری
خوش گذرانی، زیاده روی، افراط
زیاده روی، افراط
خیره سری، زیاده روی، افراط، بی اعتدالی، گزافگری
زیاده روی، افراط، بی اعتدالی
افراط، ازادی بیش از حد دادن
افراط، ازدیاد، ازدیاد خون در یک نقطه
افراط، زیادی، فراوانی بیش از حد
بیش از حد، افراط، زیادی، گزافی
بیش از حد، افراط، زیادی، گزافی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
برای افراط معانی زیادی درفرهنگها امده است اما اصل این لغت به معنای اسبی است که بر همه ی اسبها پیشی می گیرد
تفریط متضاد افراط هست شما هم توی معنی و توی متضاد نوشتین.
Aşırı در ترکی به معنای افراط هست
زیاده روی
چرا شما هم تو مترادف تفریط رو نوشتید هم تو متضاد لطفا رسیدگی کنین
چرا شما هم تو مترادف تفریط رو نوشتید هم تو متضاد لطفا رسیدگی کنین
تفریط متضاد افراط است.
تفریط: کوتاهی کردن در کاری
افراط: از حد گذشتن ، زیاده روی
تفریط: کوتاهی کردن در کاری
افراط: از حد گذشتن ، زیاده روی
افراط و تفریط
Going to exremes
Overdo and underdo
Excess افراط
Extravagance
Indulgence
Excessiveness
Excess افراط
گزاف کاری
فُزون کاری
فُزون رَوی
فُزون کاری
فُزون رَوی
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.
- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.
- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .
زیاد روی کردن
اِفراط: زیاده روی کردن در کاری
تَفریط: کوتاهی کردن در کاری
در گفتار و نوشتار غالباً ترکیب افراط و تفریط را به عنوان مترادف به کار می برند و حال آنکه این دو کلمه متضاد هستند و نه مترادف" افراط و زیاده روی کردن در کاری است و تفریط، برعکس، کوتاهی کردن در کار است. مثلاً اگر کسی بیش از اشتهایش غذا بخورد می گویند در خوردن آن افراط می کند ولی اگر کمتر از نیاز تنش بخورد باید گفت در خوردن تفریط می کند. این دو کلمه در متون کهن نیز به همین معانی به کار رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۱. )
تَفریط: کوتاهی کردن در کاری
در گفتار و نوشتار غالباً ترکیب افراط و تفریط را به عنوان مترادف به کار می برند و حال آنکه این دو کلمه متضاد هستند و نه مترادف" افراط و زیاده روی کردن در کاری است و تفریط، برعکس، کوتاهی کردن در کار است. مثلاً اگر کسی بیش از اشتهایش غذا بخورد می گویند در خوردن آن افراط می کند ولی اگر کمتر از نیاز تنش بخورد باید گفت در خوردن تفریط می کند. این دو کلمه در متون کهن نیز به همین معانی به کار رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۱. )
هم خانواده: فرط ، مفرط، تفریط
تضاد: افراط و تفریط
تضاد: افراط و تفریط
افراخ گری
گزاف جویی
گزاف جویی
در بالای صفحه ، در ذکر مترادف های افراط ، تفریط هم نوشته شده که اشتباه است همانطور که تفریط ، در متضاد های افراط هم درج شده. در صورت امکان اصلاح شود
زیاده روی استفاده بیش از اندازه ، معادل اسراف کردن
ِافراط
میتواند واژهء پارسی باشد، بدینگونه که :
اِفراط<اَفرات<اَفراد/اَفراس/اَفراش/اَفراخ/اَفراز
اَفرات:اَف - راد/رات
اَف:پیشوند به سوی بالا
رات/راد:راستن، راییدن، رای، راست=نظم، ترتیب
اَفرات به مینش:راستی یا نظم را از اندازه و هَد/حَد گُذراندن
میتواند واژهء پارسی باشد، بدینگونه که :
اِفراط<اَفرات<اَفراد/اَفراس/اَفراش/اَفراخ/اَفراز
اَفرات:اَف - راد/رات
اَف:پیشوند به سوی بالا
رات/راد:راستن، راییدن، رای، راست=نظم، ترتیب
اَفرات به مینش:راستی یا نظم را از اندازه و هَد/حَد گُذراندن
غیر عرفی
فزونگری
افراطی/ افراط = افزونگری/ فزونگری/افزون گری/فزون گری/ افزونگر/ فزونگر
تفریطی/ تفریط = کاستیگر/کاستیگری/کاستی گر/کاستی گری
افراطی/ افراط = افزونگری/ فزونگری/افزون گری/فزون گری/ افزونگر/ فزونگر
تفریطی/ تفریط = کاستیگر/کاستیگری/کاستی گر/کاستی گری
استفاده بی حد و اندازه
زیاد از حد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)