افراش

لغت نامه دهخدا

افراش. [ اِ ] ( ع مص ) بازایستادن از چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بازایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). || سخن بد گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || غیبت کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غیبت کسی کردن. ( آنندراج ). || شتر خردسال دادن. || تنک و باریک گردانیدن شمشیر را. || تیز کردن شمشیر را. || فرش گستردن جهت کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گسترانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فراشناک گردیدن جای. || قفل کردن در را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). در قفل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

باز ایستادن از چیزی . باز ایستادن

پیشنهاد کاربران

بپرس