افراد

/~afrAd/

برابر پارسی: مردم، کسان

معنی انگلیسی:
using in the singular, people, troops

لغت نامه دهخدا

افراد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فرد، بمعنی تنها و طاق و ضد زوج. ( آنندراج ). ج ِ فرد، تنها و نصف زوج که طاق باشد. ( از منتهی الارب ).
- افرادالنجوم ؛ ستارگان روشن که در کرانه آسمان برآید. فرودالنجوم کذلک. ( منتهی الارب ). ستارگان روشن در کرانه های آسمان. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ).
|| مأخوذ از تازی. اشخاص. اعداد مفرد. کسان. مردمان. فردهای دفتر. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح سالکان افراد، سه تنانند که بتجلی فردیه بواسطه حسن متابعت حضرت رسالت پناه ( ص ) متحقق شده اند و از غایت کمال که ایشان راست خارج از دائره قطب الاقطابند. ( آنندراج )( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و در مرآت الاسرار گوید: افراد آنها باشند که بر قلب علی ( ع ) باشند و اینها راتعداد نیست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). نزد صوفیان عبارت از مردانی است که خارج از نظر قطب هستند. ( از تعریفات جرجانی ).

افراد. [ اِ ] ( ع مص ) تنها کردن چیزی را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( مؤید ). تنها کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تنها در کاری درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان زیبااندام طریق افراد سپرده. ( جهانگشای جوینی ). || یکسو نمودن. || جدا کردن. || پیغامبر فرستادن. || یک بچه آوردن ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یک بچه زادن. ( مؤید ) ( تاج المصادر بیهقی ). || حج مفرد گزاردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فقهاء این لفظ را در مورد تنها گزاردن هر یک از حج و عمره استعمال کرده اند که هر دورا با یکدیگر نگذارند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- حج افراد ؛ یکی از سه قسم حج است که در فقه بنامهای حج افراد، حج قرآن ، حج تمتع خوانده میشود. افراد آنست که در وقف احرام نیست. انجام حج تنها بکند و آنرا احکام خاصی است. رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه حج شود.

فرهنگ فارسی

جمع فرد، یکی کردن، تنهاکردن چیزی، جداکردن کسی یاچیزی ازکسان یاچیزهای دیگر، تنهارو آوردن بکاری
۱- ( مصدر ) یکی کردن تنها کردن جدا کردن . ۲ - یکی یکی کردن . ۳ - ( مصدر ) تنها بکاری روی آوردن .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ فرد.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) یکی کردن ، جدا کردن . ۲ - (مص ل . ) تنها به کاری روی آوردن .

فرهنگ عمید

= فرد

جدول کلمات

نفرات

مترادف ها

partition (اسم)
جدا کردن، تقسیم، اپارتمان، تیغه، دیواره، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، افراد

privates (اسم)
افراد

پیشنهاد کاربران

اَفراد: کسان، مردم، گروه، دسته، نیرو؛ سربازها، سربازان
واژه افراد
معادل ابجد 286
تعداد حروف 5
تلفظ 'afrād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ فَرْد]
مختصات ( اِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'afrAd
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه نامه آزاد
چشم
اسماعیل افرادی
همراهان
پیروان
افراد در قانون به معنی انواع به کار می رود
کسان
کَسان
اشخاص
این واژه عربی و اوپ ( = جمع ) فرد می باشد و پارسی آن اینهاست:
هَنسان، هَنساس ( هَنس = فرد؛ اوستایی + «ان، اس» )
پاریْوان pãrivãn، پاریْواس pãrivãs ( پاریو از سنسکریت: پارتهیوَ= فرد + «ان، اس» )
...
[مشاهده متن کامل]

دِهین ها، دِهینان، دِهیناس ( دَهین = فرد؛ سنسکریت + «ها، ان، اس» )
اس پسوند اوپ در سنسکریت است

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس