افراختن


معنی انگلیسی:
to exalt, to elevate, erect, uphold

لغت نامه دهخدا

افراختن. [ اَ ت َ ] ( مص ) برداشتن و بلند ساختن. ( برهان ) ( آنندراج ). برآوردن. بلند کردن. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید ). افراشتن مرادف آنست. ( شرفنامه منیری ). و رواست که همزه را حذف کنند و فا را فتح دهند. ( مؤید ) :
براه بیابان برون تاختند
همه جنگ را گردن افراختند.
فردوسی.
یکی را دم اژدها ساختن
یکی را به ابر اندر افراختن.
فردوسی.
بگرد فرامرز درتاختند
بکین دلیران سر افراختند.
فردوسی.
چه پیش آرد زمان کان درنگردد
چه افرازد زمین کان برنگردد.
نظامی.
هر که خود را چنانکه بود شناخت
تا ابد سر بزندگی افراخت.
نظامی.
پایه خورشیدنیست پیش تو افروختن
یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن.
سعدی.
بلندآواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بیشرمی بینداخت.
( از گلستان ).
آنکه میافراخت سر چون خیمه بر گردون بری
شد اسیر خواری و مستوجب چندین عذاب.
سلمان ساوجی.
- بازو افراختن ؛ بلند کردن بازو. جنگیدن :
بهرجا که بازو برافراختن
سر خصم در پایش انداختن.
نظامی.
- برافراختن ؛ برافراشتن. بلند کردن. برکشیدن :
طوطیکان بر گلکان تاختند
آهوکان گوش برافراختند.
منوچهری.
بدان نفس که برافرازد آن یتیم علم
بدان زمان که براندازد این عروس نقاب.
خاقانی.
یا پایه همتم برافراز
یا همت من چو پایه کن پست.
خاقانی.
گر آنها که پیشینگان ساختند
بنیرنگ و افسون برافراختند.
نظامی.
که شه چون ز مشرق برون برد رخت
بعرض جنوبی برافراخت تخت.
نظامی.
- به ابر افراختن ؛ به ابر برکشیدن. به ابر رسانیدن. تا ابر بلند کردن :
به هر گوشه ای گنبدی ساخته
سرش را به ابر اندر افراخته.
فردوسی.
گر آیند ایدر همه ساخته
سنانها به ابر اندر افراخته.
فردوسی.
- تیغ افراختن ؛ بلند کردن تیغ و برآوردن آن :
بگفت این و بفراخت برنده تیغ
بغرید برسان غرنده میغ.
فردوسی.
- رایت افراختن ؛ بلند کردن رایت و برکشیدن آن :
بدین سازمندی جهانگیر شاه
برافراخت رایت ز ماهی بماه.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) (افراخت افرازد خواهد افراخت بیفراز افرازنده افراخته ). ۱ - بلند کردن بلند ساختن بالا بردن ( درفش و غیره ) .

فرهنگ معین

(اَ تَ )(مص م . )بلند کردن ، بالا بردن .

فرهنگ عمید

= افراشتن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

افراختنافراختنافراختنافراختن
افراختن: در پهلوی اپراستن aprāstan بوده است.
( ( چو هفتاد کشتی برو ساخته
همه بادبانها برافراخته ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 208 )

بپرس