جز از ایزد توام خداوندی
کنم از دل بتو بر افدستا.
( لغت فرس اسدی ).
مرکب است از افد و ستا که آن شگفت باشد، بزبان پهلوی. ( اوبهی ). ستایش عجب و نیکو مرکب از افد بمعنی عجب و نیکو و ستا بمعنی ستایش.نکردم شیخ را آنجاسلامی چون شدم دوچار
که افدستای پیر دیر خود ورد زبانم بود.
به معنی حمد و شکر و دعا از این بیت مستفاد می گردد. ( آنندراج ). حمد. ستایش. مدح. افتدستا. ( یادداشت دهخدا ) :
بر این کتاب اعانت نمود طبع مرا
که جمله بندگی شاه راست افدستا.
شمس فخری.
و رجوع به افتدستا شود. کلمه هزارفت که بمعنی هزارشگفتی است و از القاب زمان ساسانیان بوده از همین ماده است. ( تاریخ ساسانیان کریستنسن ص 288 ). || شلوار و پایجامه. ( آنندراج ).