افحام. [ اِ ] ( ع مص ) بازداشتن اندوه کسی را از شعرگوئی. ( ناظم الاطباء ). از شعرگوئی بازداشتن کسی را اندوه. ( منتهی الارب ). || گریستن کودک چندانکه آوازش سپری شود. || بانگ کردن گوسپند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خاموش گردانیدن بحجت و خصومت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خاموش گردانیدن به حجت. ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). اسکات کردن. زبان کسی را بستن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و این جوابی است که خصم را افحام و اسکات میکند. ( تجارب السلف ص 39 ). || قطع کردن سخن کسی را. || سیر نا کردن در شدت تاریکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در اول شب نارفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || مفحم یافتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درمانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). درمانیدن کسی را. ( المصادر زوزنی ). فرومانده یافتن کسی را. ( ناظم الاطباء ). || ناشاعر یافتن. ( آنندراج ). کسی را ناشاعر یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).