پرس پرسان می شد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد.
مولوی.
هست ازل را وابد را اتحادعقل را ره نیست سوی افتقاد.
مولوی.
|| مهربانی کردن. ( آنندراج ) ( از لطائف بنقل غیاث اللغات ) : گفت من ایثارکردم آنچه داد
میر تقصیری نکرد از افتقاد.
مولوی.
آن کرم کاندر جفا اینهات داددر وفا بنگر چه باشد افتقاد.
مولوی.
|| پروا داشتن از. ( یادداشت بخط مؤلف ).