چون فرود آمد بجائی راستی
رخت بربندد از آنجا افتعال.
ناصرخسرو.
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم زیشان بقول و فعل ازیرا جدا شدم.
ناصرخسرو.
گر بزرق و افتعال اسباب دنیا ساختی راه عقبی را ندارد سود زرق و افتعال.
معزی.
خواجگان را به انفعال بران که در ایشان جز افتعال نماند.
خاقانی.
و هر که این مقال بتزویر و افتعال تقریر نمایدبفتوی شریعت اراقت خون او روا بود. ( سندبادنامه ص 98 ). و چون یقین می شناخت که افتعال زمان غشوم و روزگار ظلوم او را با آن نخواهد گذاشت. ( جهانگشای جوینی ). || جعل کردن نوشته : افتعل الخط؛ زوره. یقال : «هذا کتاب مفتعل »؛ ای مختلق مصنوع. ( از اقرب الموارد ). || جعل حدیث کردن. افتعل الحدیث ؛ اخترقه. ( از اقرب الموارد ). || بداهة و بدون سابقه قصیده ای سرودن. ( از اقرب الموارد ). || یکی از بابهای ثلاثی مزید که دو حرف زائد دارد.