افتراس

لغت نامه دهخدا

افتراس. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شکار افکندن و شکستن و کوفتن استخوان گردن شکار را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صید کردن شیر شکار خود را و شکستن گردن آن را. ( از اقرب الموارد ). و گویند این فعل گفته نمی شود مگر در شیر. ( ناظم الاطباء ). «و قیل لایقال الافتراس الا فی الاسد و یقال اکل الذئب الشاة». ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فَرس. ( المصادر زوزنی ). دریدن. شکار کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || کشتن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). || بنشان دریافتن چیزی را. || سوار شدن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکار کردن . ۲ - با نشانه چیزی را دریافتن .

فرهنگ عمید

شکار افکندن، پاره کردن و درهم شکستن و دریدن شکار.

پیشنهاد کاربران

بپرس