افتخ. [ اَ ت َ ] ( ع ص ) آنک بندهای انگشتان وی نرم باشد و پهن. ( تاج المصادر بیهقی ). آنکه بند انگشتان او نرم شود و پهن. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || شیر فروهشته و دراز و پهنا کف دست و پا و کذا: رجل افتخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مرد سست نگاه. ( آنندراج ). رجل افتخ الطرف ؛ مرد سست نگاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).