ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک.
سعدی.
حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسودعرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد.
حافظ.
افتادگی لوازمه اصل دولت است نخلی که باثمر نشود خم نمی شود.
امین ( از آنندراج ).
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
پوریای ولی.
|| حقارت و ابتذال. ( آنندراج ). خواری. ذلت. ( ناظم الاطباء ). سرافکندگی. ( یادداشت مؤلف ) : افتادگیم به طالعم نیست
در پای خمی چرا نیفتم.
|| کنایه از احتیاج و نکبت. ( آنندراج ) :
نیامیزند با هم مردمان از نخوت دولت
پس از افتادگی از هم جدائی نیست یاران را.
وحید ( از آنندراج ).
|| نقصان. کاست. ( فرهنگ فارسی معین ). محذوف. خرم در کتاب و مانند آن. ( یادداشت مؤلف ). سقوط. ( ناظم الاطباء ): این کتاب افتادگی دارد. ( از فرهنگ فارسی معین ).