افتاده حالی

لغت نامه دهخدا

افتاده حالی. [ اُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) متواضع بودن. فروتنی. آرام بودن. بی حالی :
کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکرد
سنبل از افتاده حالی همنشین ما شده.

فرهنگ فارسی

متواضع بودن فروتنی آرامی

پیشنهاد کاربران

بپرس