افتاب خوردن
فرهنگ فارسی
مترادف ها
حمام افتاب گرفتن، افتاب خوردن، با گرمای ملایم گرم شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آفتاب خوردن: در معرض تابش خورشید قرار گرفتن؛ از حرارت خورشید استفاده کردن. ( بگذار کمی آفتاب بخورد خشک شود )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )
آفتاب را به گز پیمودن: [عامیانه، کنایه ] کوشش بی هوده کردن.
آفتاب خوردن: [عامیانه، کنایه ] سختی کشیدن.
در زبان ترکی استانبولی می شود: گونش لنمک