افانین

لغت نامه دهخدا

افانین. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ اَفنان و اَفنون جج ِ فَنَن بمعنی شاخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شاخها. ( مؤید ). ج ِ اُفنون ، بمعنی شاخهای درخت. جج ِ اَفنان. ج ِ فَنَن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). شاخها که از طول و عرض مستقیم باشد. ( از اقرب الموارد ). || هنرها و انواع سخن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). روشهای سخن. ( منتهی الارب ). ج ِافنون. گونه از هر چیزی. ( مؤید الفضلاء ) : شاعر باید که در افانین سخن و اسالیب شعر... از طریق افاضل شعرا... عدول ننماید. ( از المعجم فی معاییر اشعار العجم ). بدین معنی ج ِ فن است. ( از آنندراج ).
- افانین الکلام ؛ روشها و اسلوبها و اجناس سخن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

شاخه های درخت، جمع افنان و جمع الجمع فنن، جمع افنون به معنی گونه و نوع
( اسم ) جمع افنان و جمع الجمع شاخه های درخت .

فرهنگ معین

(اَ نِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - شاخه درخت . ۲ - انواع سخن .

فرهنگ عمید

= فنن

پیشنهاد کاربران

بپرس