افام
لغت نامه دهخدا
افام. [ اَ ] ( اِ ) فام و رنگ. ( ناظم الاطباء ). مرادف فام یعنی رنگ. ( از فرهنگ فارسی معین ). || قرض و وام. ( ناظم الاطباء ). اوام.
افام. [ اِ ] ( ع مص ) فراخ ترگردانیدن رحل و پالان را از آنچه که بود. ( منتهی الارب ). رجوع به اِفآم شود.
فرهنگ فارسی
فراخ تر گردانیدن . رحل و پالان را از آنچه که بود .
فرهنگ معین
( اَ ) ( اِ. ) رنگ .
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
اِف اِم
رجوع شود به:مدوله سازی بسامد
رجوع شود به:مدوله سازی بسامد
wikijoo: اف_ام
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید