افاعیل

/~afA~il/

لغت نامه دهخدا

افاعیل. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ اَفعال ، جج ِ فِعل ، یعنی کار و آن کنایه است از عمل آدمی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). تقول : ان الرشی تفعل الافاعیل. ( اقرب الموارد ). || در اصطلاح علم عروض عبارت است از اجزا و آن را تفاعیل نیز گویند. و اصول اجزاء را اصول افاعیل نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جزء و اجزاء شود.

فرهنگ فارسی

جمع افعال جمع الجمع . فعل فعلها کنشها کردارها . یا افاعیل عروضی . ارکان عروضی .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] جِ افعال ، جج فعل ، فعل ها، کنش ها، کردارها.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن ) که بقیۀ اجزا از این ها گرفته می شود.
۲. [قدیمی] = فعل

پیشنهاد کاربران

بپرس