افاضت

لغت نامه دهخدا

افاضت. [ اِ ض َ ] ( ع مص ) فیض دادن و خیر بسیار رسانیدن. ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). افاضة عربی است که در فارسی به این صورت نوشته شود : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات.... و افاضت جود... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). افادت تعلیم و افاضت تلقین سندباد را اثر کم از آن نبود. ( سندبادنامه ص 54 ). و رجوع به افاضة شود. || پر کردن ظرف. ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ).

افاضة. [ اِ ض َ ] ( ع مص ) آب را بر خود ریختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مصادر زوزنی ). آب بر تن ریختن. ( تاج المصادر بیهقی ). آب بر بدن خود ریختن. ( از اقرب الموارد ). || یکبار روان شدن مردم از عرفات بسوی منی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).رانده شدن و بازگشتن از عرفات و پراکنده شدن. یا بشتاب از عرفات بجای دیگر رفتن. و منه : «طواف الافاضة».( از اقرب الموارد ). و منه قوله تعالی : «فاذا افضتم من عرفات فاذکرواﷲ عند المشعرالحرام و اذکروه کما هدیکم و ان کنتم من قبله لمن الضالین. ( قرآن 198/2 ).
- طواف افاضة ؛ طوافی است در یوم النحر که از منی به مکه شوند و پس از طواف بازآیند. طوافی است که در روز عید گوسفندکشان از منا به مکه روند و مکه را طواف کنند.
|| متفرق شدن و شتاب نمودن و برآمدن از آن بسوی جای دیگر و هر دفعه افاضه است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || درآمدن در حدیث و رفتن در آن. ( منتهی الارب ). درآمدن در حدیث و دررفتن در آن. ( ازناظم الاطباء ). دررفتن در حدیث و شتابی کردن در آن. ( اقرب الموارد ). در حدیث خوض کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). حدیث یا قصه شروع کردن. ( مؤید الفضلاء ). درآمدن در حدیث یا قصه شروع کردن. ( از آنندراج ). || نیک پر کردن خنور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پر کردن ظرف. ( آنندراج ). پر کردن اناء. ( تاج المصادر بیهقی ). پر ساختن ظرف تا از سر آن دررود. ( اقرب الموارد ). یقال : اَفاض الاناء؛ ای ملأ حتی فاض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || باختن تیر قمار را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیر قمار زدن. بنفسه و با «ب و علی » متعدی شود. یقال : افاض القداح و علیها؛ ضرب بها. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || برآوردن شتر علف را از شکنبه جهت نشخوار. ( از منتهی الارب )( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نشخوار برآوردن اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). برآوردن شتر نشخوار را. ( اقرب الموارد ). و منه : «کلما رمنا ان یفیض کما فضنا او یفیض فی ما افضا»؛ ای ان یبوح بما فی نفسه کما فعلنا او یخوض فی ما نحن من فیه من الحدیث. ( از اقرب الموارد ). || ریختن اشک. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اشک ریختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). ریختن اشک. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). ریختن اشک و آب. ( یادداشت بخط مؤلف ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آب برخود ریختن . ۲ - پر کردن ظرف تا حدی که لبریز گردد . ۳ - در سخن وارد شدن داخل شدن در حدیث . ۴ - فیض رسانیدن بهره دادن . ۵ - ( اسم ) فیض . جمع : افاضات .
فیض دادن و خیز بسیار رسانیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس