افاءه

لغت نامه دهخدا

( افاءة ) افاءة. [ اِ ءَ ] ( ع مص ) بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع کردن. ( ازاقرب الموارد ). || بازگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بازگرداندن. و بدین معنی با «الی » متعدی شود: افاء فلاناً الی کذا؛ ارجعه.( اقرب الموارد ). || بازگرداندن کسی را ازآنچه قصد کرده به امر دیگر و با «علی » بدین معنی آید: افاء علی الامر؛ اراد امراً فعدلته الی غیره. ( از اقرب الموارد ). || غنیمت دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( صراح اللغة ). کسی را مال بغنیمت دادن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). فی گردانیدن خدا مال کفار را بر کسی. ( از اقرب الموارد ). یقال : افاء اﷲ علیه مال الکفار؛ جعله فیئاً له. ( اقرب الموارد ). و منه قوله تعالی : و ما افاء اﷲ علی رسوله من اهل القری. ( قرآن 7/59 ). و منه قول الشاعر:
خداش فأدی نعمة و أفأها
ای اداها و رجعها لی بعد ما کادت تفوتنی. و فی التاج : «و افأت علیهم اذا اخذت لهم فیئا اخذ منهم ». ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

افاء: از �فیء� به معنای بازگشت و رجوع به حالت نیک است. مثلا در سوره حجرات داریم که اگر یک طائفه به طائفه ای دیگر تعدی و ظلم کرد، با آن طائفه تعدی کننده بجنگید تا به حکم خدا باز گردد ( و دست از نبرد بشویند که این حالت نیکی است )

بپرس