اغوش
/~AquS/
مترادف اغوش: ( آغوش ) بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: بغل گرفتن
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافه غوش.
کسائی.
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ پیاده گرفتش [ پیران را ] به آغوش تنگ.
فردوسی.
گرفتش به آغوش کاوس شاه ز زالش بپرسید و از رنج راه.
فردوسی.
ز من بد سخن نشنود گوش توجدائی نجویم ز آغوش تو.
فردوسی.
همی تیره بینم دل و هوش توهمی گور بینم در آغوش تو.
فردوسی.
تو بندوی را سر به آغوش گیرمگو ایچ گفتارنادلپذیر.
فردوسی.
در آغوش آنچنان گیرم تنت راکه نَبْوَد آگهی پیراهنت را.
نظامی.
می باش چو خار حربه بر دوش تا خرمن گل کشی در آغوش
هزار آغوش را پر کرده از خار
یک آغوش از گلش ناچیده دیّار.
نظامی.
وصال دولت بیدار ترسمت ندهندکه خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.
حافظ.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی رباید رنگ رنگ.
؟
و این کلمه غیر از بَر و کِنار فارسی و حجر عربی است ، چه در بر گرفتن و در کنار گرفتن تنها با یک دست نیم حلقه کرده و با یک سوی تن گرفتن باشد.و بغل در استعمال کنونی اعم از آغوش و بر و کنار است : یکی ساعت از وی نبودش قرار
در آغوش بودیش یا در کنار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| توسعاً، گردن : ور نبود دلبر همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوش خویش.
سعدی ( گلستان ).
- در آغوش گرفتن ؛ به آغوش کشیدن. در میان دو دست فراهم آورده ، بخود دوسانیدن کسی یا چیزی را.- یکدیگر را در آغوش کشیدن ؛ تعانق. معانقه.
|| آن مقدار از گیاه یا چوب و کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت : یک آغوش ؛ یک بَغل.
آن روی او بسان یک آغوش غوش خشک
وآن موی او بسان یک آغوش غوشنه.
یوسف عروضی.
هزارآغوش را پر کرده از خاریک آغوش از گلش ناچیده دیّار.
نظامی.
- آغوش بستن کتاب ؛ ضبر کتب. ( ادیب نطنزی ).- یک آغوش از هر چیز که باشد ؛ حزمه.
- یک آغوش کتاب یا کاغذ ؛ اضباره.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
بغل آگوش
آگوش: بغل، بر، ماخوذازترکی، نامی ازنامهای غلامان وبندگان ترک
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* در آغوش گرفتن: (مصدر متعدی ) کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایره وار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن، به آغوش کشیدن.
۱. غلام: مگر نیک بختت فراموش شد / چو دستت در آغوش «آغوش» شد (سعدی۱: ۱۷۵ ).
۲. [مجاز] بنده: ای خواجهٴ ارسلان و آغوش / فرماندهِ خود مکن فراموش (سعدی: ۱۶۰ ).
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
حضن, بر, بغل
مترادف ها
اغوش
اغوش، دسته، دسته هیزم، ریشه کردن حاشیه پارچه، بخیه زینتی
اغوش، یک بغل، یک بسته، بار اغوش، مقدار زیاد
سامان، ساز، اغوش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آغوش یعنی آغشته شدن به عشق و شفقت.
متضاد کلیدواژه ی مشتق، اِنشقاق و شقی و شِقاوت و مَشِقّت
متضاد کلیدواژه ی مشتق، اِنشقاق و شقی و شِقاوت و مَشِقّت
واژه آغوش از فارسی میانه آگوش ( ʾkwš /āgōš/، �در آغوش گرفتن� ) یا فارسی میانه 𐫀𐫀𐫇𐫢 ( ʾʾwš، �بازودار� ) که به اشکال مختلف ایرانی باستان باز می گردد، اولی با */k/ و دومی با */g/; این دو در فارسی جدید ادغام شده اندکشه مازندرانی ( kaše ) ، سغدی ( qwš ( y ) /kōš, kuši, kuše/ ) ، Sarikoli maɣɛwl ( �در آغوش� ) را مقایسه کنید.
... [مشاهده متن کامل]
منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ سغدی - فارسی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
بهترین واژه جایگزین پارسی به جای واژه عربی بغل است.
... [مشاهده متن کامل]
منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ سغدی - فارسی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
بهترین واژه جایگزین پارسی به جای واژه عربی بغل است.
اولا لغت نامه شاهمرسی رو ول کن. این احتمالا تنها یک شباهته همین .
دوما آغوش با hug ( هاگ_آگ ) انگلیسی ریشه اش یکییه. و شاید تلفظ درستش آگوش باشه
اینجوری باشه پس hug انگلیسی هم ترکیه. ولی نیست
اینم از این
دوما آغوش با hug ( هاگ_آگ ) انگلیسی ریشه اش یکییه. و شاید تلفظ درستش آگوش باشه
اینجوری باشه پس hug انگلیسی هم ترکیه. ولی نیست
اینم از این
کجا فرهنگ فارسی آغوش رو ترکی دونسته؟؟میگه نام بندگان و غلامان ترک بوده. این واژه ریشه پهلوی دراه
کُردی جنوبی و مرکزی: باوْش bāwš, باوِش bāweš
اینکه برخی دوستان در مورد ترکی بودن ریشه کلمه ای اظهار نظر می کنند دلیلی بر پانترک بودن اونها نیست . فقط سعی می کنند با زبان مادری خودشان کلمه رو ریشه یابی کنند و از نظرشون آن کلمه به اون نزدیک تره که حالا بعضی اوقات راست میگن بعضی اوقات هم اشتباه می کنند ، لطفا مسائل رو باهم قاطی نکنید
بغل در ترکی دست را غل می گویند. یک توده از علف یا هیزم را غوجاق گویند. غل جاق به اندازه غل.
غوجاق و آغوش در ترکی هم معنی هستند.
غوجاق و آغوش در ترکی هم معنی هستند.
واژه آغوش کاملا پارسی است چون در ترکی می شود سورماک این واژه یعنی آغوش صد درصد پارسی است.
درود
واژه آغوش از نگاه تاریخی در بنمایه های کهن پهلوی دیده می شود در زمانی که هنوز ترکی به نوشتار در نیامده بود که بخواهد چیزی را از آنِ خود بداند.
آغوش از کارواژه " آغشتن" ( =آلودن، آمیختن ) به دست می آید و با چسباندن یک پسوند ترکی ماق و ماک به آن و با پرگویی و قلمفرسایی کردن ترکی نمی شود.
... [مشاهده متن کامل]
نیاکان مردم آذربایگان در گذار زبانی خود از پهلوی به ترکی در سه چهار سده گذشته، واژگان بسیار فراوانی را از زبان پهلوی به زبان نوآمده ترکی درون کرده اند.
واژه آغوش از نگاه تاریخی در بنمایه های کهن پهلوی دیده می شود در زمانی که هنوز ترکی به نوشتار در نیامده بود که بخواهد چیزی را از آنِ خود بداند.
آغوش از کارواژه " آغشتن" ( =آلودن، آمیختن ) به دست می آید و با چسباندن یک پسوند ترکی ماق و ماک به آن و با پرگویی و قلمفرسایی کردن ترکی نمی شود.
... [مشاهده متن کامل]
نیاکان مردم آذربایگان در گذار زبانی خود از پهلوی به ترکی در سه چهار سده گذشته، واژگان بسیار فراوانی را از زبان پهلوی به زبان نوآمده ترکی درون کرده اند.
شما به تورکی اصلا آشنا نیسی وگرنه حرف غ در تورکی خیلی زیاده
کلماتی مثل داغ=کوه ، باغ ، توسباغا=لاکپشت ، قورباغا, یاغ=روغن
آغوش هم همونطور ک دوست بالایی توضیح داد از آقوشاماق تورکی گرفته شده. . فرهنگ فارسی هم آگوش رو برگرفته از تورکی میدونه
اطلاعات غلط نده
کلماتی مثل داغ=کوه ، باغ ، توسباغا=لاکپشت ، قورباغا, یاغ=روغن
آغوش هم همونطور ک دوست بالایی توضیح داد از آقوشاماق تورکی گرفته شده. . فرهنگ فارسی هم آگوش رو برگرفته از تورکی میدونه
اطلاعات غلط نده
وسط سینه ، بغل ، خواجه سرای، رنگ سفید خالص و خرده های برنج را در زبان ترکی آقوشاق میگویند که به شکل آغوش به زبان فارسی وارد شده است
منبع لغت ترکی جیغتای. اوزبکی البخاری . ترجمه حسن اومود اوغلو صفحه ۳۵
منبع لغت ترکی جیغتای. اوزبکی البخاری . ترجمه حسن اومود اوغلو صفحه ۳۵
در فارسی
آغوش: hug
آغیدن: to hug
واژه آغوش در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) āgoš بوده است. پسوند "اوش" همانند "ایشن" و "اِش" کنش ساز است، بنابراین از ستاک این واژه ( آغ ) می توان راب ( فعل ) آغیدن را برساخت
آغوش: hug
آغیدن: to hug
واژه آغوش در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) āgoš بوده است. پسوند "اوش" همانند "ایشن" و "اِش" کنش ساز است، بنابراین از ستاک این واژه ( آغ ) می توان راب ( فعل ) آغیدن را برساخت
آغوش یک کلمۀ ترکی ( ترکمن=من ترک هستم ) است که از ترکیب اُغوشا oquşaفعل امر اُغوشاماک oquşamak= بوسیدن - غوشا فعل امر غوشاماک quşamak، گوشاماک guşamak =دور کمر را بستن، محصور کردن، دور چیزی را دایره وار بستن، محاصره کردن، و. . .
... [مشاهده متن کامل]
�lemqoşar، G�kkuşağı =رنگین کمان - ، quşak، guşak ، qurşaغوشاک=کمربند - Aq quş آق قوش= پرندۀ سفید، قو، ( اسم ترکی ) - ony oguşayar اُنی اُغوشایار =او را می بوسد - kemerny o guşayar کمرنی اُ غوشایار=کمرش را او می بندد - Belini guşak bilen guşayar=کمرش را با کمربند می بندد - qoşasinda yaşayar غوشاسیندا یاشایار=در کنارش ( در بغلش، در همسایگی اش ) زندگی می کند
... [مشاهده متن کامل]
�lemqoşar، G�kkuşağı =رنگین کمان - ، quşak، guşak ، qurşaغوشاک=کمربند - Aq quş آق قوش= پرندۀ سفید، قو، ( اسم ترکی ) - ony oguşayar اُنی اُغوشایار =او را می بوسد - kemerny o guşayar کمرنی اُ غوشایار=کمرش را او می بندد - Belini guşak bilen guşayar=کمرش را با کمربند می بندد - qoşasinda yaşayar غوشاسیندا یاشایار=در کنارش ( در بغلش، در همسایگی اش ) زندگی می کند
زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند.
منبع: در همین سایت گوک ترک ها را جستجو کنید و توضیح دانشنامه عمومی را بخوانید.
... [مشاهده متن کامل]
زبان ترکی باستان به ۲۵۰۰ سال پیش باز می گردد، زمانی که فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) در ایران رواج داشته است. واژگان زیادی از زبان های ایرانی به ترکی باستان وام داده شدند، مانند کوچک که در اوستایی kutaka و نیاهندواروپایی kut بوده است، یا خاتون که در فارسی میانه xātūn بوده و از ریشه نیا ایرانی hwatā́wniH ( مونث hwatā́wā که امروزه خدا شده ) برامده است و توسط زبان ایرانی سغدی به ترکی باستان راه یافته ( ترکی باستان: qatun ) . بنابراین اگر واژه ای در زبان های ایرانی و ترکی مشترک بود باید دید آیا در زبان های ایرانی میانه و کهن به کار می رفته یا نه تا ریشه آن مشخص شود.
منبع: در همین سایت گوک ترک ها را جستجو کنید و توضیح دانشنامه عمومی را بخوانید.
... [مشاهده متن کامل]
زبان ترکی باستان به ۲۵۰۰ سال پیش باز می گردد، زمانی که فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) در ایران رواج داشته است. واژگان زیادی از زبان های ایرانی به ترکی باستان وام داده شدند، مانند کوچک که در اوستایی kutaka و نیاهندواروپایی kut بوده است، یا خاتون که در فارسی میانه xātūn بوده و از ریشه نیا ایرانی hwatā́wniH ( مونث hwatā́wā که امروزه خدا شده ) برامده است و توسط زبان ایرانی سغدی به ترکی باستان راه یافته ( ترکی باستان: qatun ) . بنابراین اگر واژه ای در زبان های ایرانی و ترکی مشترک بود باید دید آیا در زبان های ایرانی میانه و کهن به کار می رفته یا نه تا ریشه آن مشخص شود.
واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ای از زبان کهن پهلوی آذری است.
فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech
کردی سورانی: کچ
کردی کورمانجی: ke�
مازندرانی: کیجا
واژه دختر نیز بدون شک هندو اروپایی است و ربطی به زبان آلتایی ترکی ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
اوستایی: duğdār
فارسی میانه: duxtar
فارسی: دختر
مازندرانی: دِتِر
پیرسها ( منابع ) :
فرهنگ فارسی به پهلوی، دکتر بهرام فره وشی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی، د. ن. مکنزی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی، دکتر علی نورایی
فرهنگ واژگان اوستایی بر پایه فرهنگ کانگا، احسان بهرامی
فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech
کردی سورانی: کچ
کردی کورمانجی: ke�
مازندرانی: کیجا
واژه دختر نیز بدون شک هندو اروپایی است و ربطی به زبان آلتایی ترکی ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
اوستایی: duğdār
فارسی میانه: duxtar
فارسی: دختر
مازندرانی: دِتِر
پیرسها ( منابع ) :
فرهنگ فارسی به پهلوی، دکتر بهرام فره وشی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی، د. ن. مکنزی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی، دکتر علی نورایی
فرهنگ واژگان اوستایی بر پایه فرهنگ کانگا، احسان بهرامی
ترک زبانان واژه های بیگانه را ترکیزه وتغییر میدهند مثلا در مورد بالایی که گفتی
در ترکی ضمه واژه های بیگانه را به او تبدیل میکنند مانند
لطفا را لوطفا
دکتر را دوکتور
و. . .
همچمین فتحه را به الف تبدیل میکنند مانند
... [مشاهده متن کامل]
شفق را شافاق
بهرام را بایرام
و. . .
همچمین کسره را به ی تبدیل میکنند مانند
چاکر را چاکیر
تراکتور را تیراختور
و. .
و اینکه دوغ در پارسی باستان معنی شیر و دوختن و دوشیدن میداده و دختر از این واژه در زبانهای هندواروپایی هست
همچنین اینکه آغوش و آغشته و آمیخته همگی از یک ریشه و فارسی هستند
در ترکی ضمه واژه های بیگانه را به او تبدیل میکنند مانند
لطفا را لوطفا
دکتر را دوکتور
و. . .
همچمین فتحه را به الف تبدیل میکنند مانند
... [مشاهده متن کامل]
شفق را شافاق
بهرام را بایرام
و. . .
همچمین کسره را به ی تبدیل میکنند مانند
چاکر را چاکیر
تراکتور را تیراختور
و. .
و اینکه دوغ در پارسی باستان معنی شیر و دوختن و دوشیدن میداده و دختر از این واژه در زبانهای هندواروپایی هست
همچنین اینکه آغوش و آغشته و آمیخته همگی از یک ریشه و فارسی هستند
قز یا قیز کلمه ترکی دختر است که در اتیمولوژی ترکی هست
اما دوختر در فارسی بصوررت دوغتر بوده و دوغ دارد
در کلمه دوقلو میبینید که دوغولو از دوغماق ترکی است و زن را به خاطر زایدن دوغدو و سپس در فارسی به دختر بدل گشته اگر قز از کچ است
... [مشاهده متن کامل]
کچ در ترکی یعنی دیر
کچ در ترکی امر بگذر
و اگر ماخوذ بود تلفظش عوض نمیشد چون این تلفظ برا ترکی نزدیکه
منم به فارسی کلا بیشتر شما واردم
مثل یاغ = روغن به ترکی 😐
عزیزم اونا وقتی به نوشتار عربی در میان اینجور نوشته میشوند
مثلا درستش چولاغ هست شما فارسا چلاق مینویسین
یا گولاغ رو گولاق مینویسین
حرفت کاملا غلط بود
باتشکر
اما دوختر در فارسی بصوررت دوغتر بوده و دوغ دارد
در کلمه دوقلو میبینید که دوغولو از دوغماق ترکی است و زن را به خاطر زایدن دوغدو و سپس در فارسی به دختر بدل گشته اگر قز از کچ است
... [مشاهده متن کامل]
کچ در ترکی یعنی دیر
کچ در ترکی امر بگذر
و اگر ماخوذ بود تلفظش عوض نمیشد چون این تلفظ برا ترکی نزدیکه
منم به فارسی کلا بیشتر شما واردم
مثل یاغ = روغن به ترکی 😐
عزیزم اونا وقتی به نوشتار عربی در میان اینجور نوشته میشوند
مثلا درستش چولاغ هست شما فارسا چلاق مینویسین
یا گولاغ رو گولاق مینویسین
حرفت کاملا غلط بود
باتشکر
آقای محسن
اگر قرار است قز از کچ کردی و دیگر نیست چون کچ در ترکی یعنی دیر و کچ یعنی امر بگذر
دختر در فارسی دوغ دارد دوغماق بعنی زاییدن
رجوع به دوقولو که از دوغولو یعنی همزاد ترکی هست___
اگر قرار است قز از کچ کردی و دیگر نیست چون کچ در ترکی یعنی دیر و کچ یعنی امر بگذر
دختر در فارسی دوغ دارد دوغماق بعنی زاییدن
رجوع به دوقولو که از دوغولو یعنی همزاد ترکی هست___
یعنی هرجا میری یه پانترک بیشعور میاد میگه این ترکیه
آغوش واژه ای پارسی است؛
چنانکه در رویه های ( 6 ) ، ( 112 ) از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته ( مک کنزی ) آمده است:
چنانکه در رویه های ( 6 ) ، ( 112 ) از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته ( مک کنزی ) آمده است:
حضن
آغشته کاملا فارسی است.
آقای جواد مادر فارسی ( غ ) داریم. وقتی اطلاع نداری سخن نگو.
زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های پهلوی و اوستایی نیز نویسه ای جدا برای غ وجود دارد. برای نمونه بَغ، مُغ و دوغ در زبان پهلوی ساسانی بکار رفته اند. ق نیز در برخی زبان های ایرانی شرقی وجود داشته است. در فارسی واژگانی که ق دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا ترکی و عربی اند، یا واژگان کهن ایرانی که در پارسی نو برخی از حروفشان تبدیل به ق شده است. یعنی قِ این واژگان در گذشته حرف دیگری بوده است. همچون : قشنگ که برگرفته از خشنگ در زبان ایرانیِ سغذی میباشد ، یعنی در این واژه خ به ق دگرگون شده است. یا واژه قرمز که برگرفته از کرمیر در پارسی میانه است ، یعنی ک به ق دگرگون شده است. واژگان این دسته خود به دو دسته تقسیم میشوند :
... [مشاهده متن کامل]
الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .
ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.
/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.
/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.
/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خود واژه ی قز ( دختر در ترکی ) از واژه ی ( کچ، یا کچک ) در زبان کُردی گرفته شده.
افزون برا آن ترکان اصلا واژه ی ( غ ) رو نمی توانند بگن، من با ترکی آشنا هستم و میدانم:مانند واژگان عربی:
غنیمت=قنیمت
غسل=قوسل
غریب=قریب
غدیر=قدیر
و . . . . . . . . . . . .
قره باغ=قره باخ یا قره باق
آقای جواد مادر فارسی ( غ ) داریم. وقتی اطلاع نداری سخن نگو.
زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های پهلوی و اوستایی نیز نویسه ای جدا برای غ وجود دارد. برای نمونه بَغ، مُغ و دوغ در زبان پهلوی ساسانی بکار رفته اند. ق نیز در برخی زبان های ایرانی شرقی وجود داشته است. در فارسی واژگانی که ق دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا ترکی و عربی اند، یا واژگان کهن ایرانی که در پارسی نو برخی از حروفشان تبدیل به ق شده است. یعنی قِ این واژگان در گذشته حرف دیگری بوده است. همچون : قشنگ که برگرفته از خشنگ در زبان ایرانیِ سغذی میباشد ، یعنی در این واژه خ به ق دگرگون شده است. یا واژه قرمز که برگرفته از کرمیر در پارسی میانه است ، یعنی ک به ق دگرگون شده است. واژگان این دسته خود به دو دسته تقسیم میشوند :
... [مشاهده متن کامل]
الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .
ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.
/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.
/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.
/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خود واژه ی قز ( دختر در ترکی ) از واژه ی ( کچ، یا کچک ) در زبان کُردی گرفته شده.
افزون برا آن ترکان اصلا واژه ی ( غ ) رو نمی توانند بگن، من با ترکی آشنا هستم و میدانم:مانند واژگان عربی:
غنیمت=قنیمت
غسل=قوسل
غریب=قریب
غدیر=قدیر
و . . . . . . . . . . . .
قره باغ=قره باخ یا قره باق
این واژه تورکیست چون غ دارد و غ در فارسی نیست
تا لحظاتی دیگر. . .
تا لحظاتی دیگر. . .
بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش، کش
حالت اسم ( نام ) آن آگِش از ریشه آگ ( در انگلیسی Hug هاگ ) ولی با گذر زمان آگُش. مانند کاوِش ( کاویدن ) شده کاوُش، تراوِش ( تراویدن ) تراوُش
و یا تاثیر عربی یا تاثیر ترکی یا حالت دیگه واژه در پارسی حرف گ به غ تبدیل شده.
... [مشاهده متن کامل]
در پایان آغوش
حالت فعلی درست آن به شاید آگیدن است.
I hugged من آگیدم
هم ریشه است با هاگ ( hug ) در زباهای هندواروپایی و انگلیسی hug=آغ که به ش افزوده شده است
بغل کردن
در زبان ترکی استانبولی می شود: کوجاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)