برو برو که خران آمدند به آغلها
خر جوان و خر پیر و خرّ یکساله.
مولوی.
|| هاله. خرمن ماه. دارَه. شابورد. شادورد. خرگاه ، خرگه ماه.- امثال :
حساب بز گر را در آغل کنند ؛ غالباً بزان گر در چراگاه میرند و شب به آغل بازنگردند. و در نظایر مورد، این مثل را بکار برند.
اغل. [ اَ غ ِ ] ( اِ ) جایی باشد که در کوه وصحرا بجهت خوابانیدن گوسفندان سازند. ( آنندراج ) ( برهان ) ( هفت قلزم ). و آن را آغل بالمد نیز خوانند. ( آنندراج ). اغول است یعنی جای خوابیدن گوسفندان. ( انجمن آرای ناصری ). آغل و جای باش گوسفندان در کوه و بیابان. ( ناظم الاطباء ). بمعنی آغال و آغِل است. ( برهان ). اغلب آغُل تلفظ کنند و آن مرکب است از پیشوند و غول بمعنی جایگاه گوسفندان وچارپایان دیگر. ( حاشیه برهان چ معین ) :
غم مخورید هر شت ر ره نبرد در این اغل
زان که به پستی اند و ما بر سر کوه بر شرف.
مولوی ( از آنندراج ).
در تداول عامه بیشتر آغُل تلفظ کنند که مرکب از پیشوند ( آ ) و غول بمعنی جایگاه گوسفند و چارپایان دیگر : گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.
بوشکور ( از حاشیه برهان چ معین ).
اغل. [ اُ غ ُ ] ( اِخ ) آدم علیه السلام. ( شرفنامه منیری ).
اغل. [ ] ( اِخ ) همان اغول حاجب است که از امرای محمد خوارزمشاه درخوارزم بود. ( از تاریخ جهانگشا ج 1 ص 97 و 124 ). همان مغول حاجب است. رجوع به تاریخ غازان ص 137 شود.