اغفار

لغت نامه دهخدا

اغفار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ غَفر، بمعنی بزغاله کوهی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ غَفر، بمعنی بچه گاو. الغِفر؛ ولدالبقرة. غُفر. غَفر. ج ، اَغفار. غِفَرَة. غُفور. ( اقرب الموارد ).

اغفار. [ اِ ] ( ع مص ) پوست مانندی بر غوره خرما برآمدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). قشرمانندی برخرمای نارس برآمدن : اغفر النخل ؛ رکب بسره شی کالقشر. ( از اقرب الموارد ). || رخت را در آوند درآوردن و پوشیدن در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). متاع در ظرف درآوردن و پنهان ساختن آن را در آن : اغفر المتاع فی الوعاء؛ ادخله و ستره. ( از اقرب الموارد ). || مغفر برآوردن رمث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مغفر برآوردن رمث ( درختی مشابه درخت طاق ). ( از اقرب الموارد ). جاری شدن صمغ شیرین قابل خوردنی از درخت رمث : اغفر الرمث ؛ سال منه صمغ حلویؤکل و ربما سال الثری مثل الدبس و له ریح کریهة. ( تاج العروس ). اغفر العمر سرفط و الرمث ؛ ظهر فیهما ذلک و اخرج مغافیره. ( تاج العروس ). || بچه آوردن بز کوهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || غفر ( گیاه ریزه ) رویانیدن زمین : اغفرالارض ؛ نبت فیها شی من الغفر. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

معنی اغفار از آمرزیدن تا بزغاله کوهی کجا
گمونم جنس از موتوری گرفته