اغضف

لغت نامه دهخدا

اغضف. [ اَ ض َ ] ( ع ص ) سگ دراز و فروهشته گوش. ج ، غُضف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گوش فروهشته از سگان. المسترخی الاذن من الکلاب. مؤنث : غَضْفاء. ج ، غُضف. ( از اقرب الموارد ). سست گوش. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || سگ که گوشش سوی پس خمیده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تیر درشت و آکنده پر، خلاف اصمع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تیر که آکنده پر و درشت باشد، خلاف اصمع. ( ازاقرب الموارد ). || شب تاریک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شب سیاه. ( از اقرب الموارد ). || زیست ناعم و خوش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زندگی خوش. تقول : «نحن فی عیش اغضف لا بُؤس و لا شظف ». ( از اقرب الموارد ). || شیر دوتاگوش. ( آنندراج ). شیر دوتاگوش یا فروهشته گوش یا شیر فروهشته پلک بالائین از خشم یا از کبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شیر دوتاگوش و یا شیر که از خشم یا تکبر پلک بالایین چشمهای خود را فروهشته باشد. الاسد المتثنی الاذنین و قیل المسترخی اجفانه العلیا علی عینیه غضباً او کبراً. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران