اغضاء. [ اِ ] ( ع مص ) چشم فروخوابانیدن. ( آنندراج ). چشم فروخوابانیدن و نزدیک کردن پلکها را بهم. یقال : اغضنی عنه اغضاءً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نزدیک گردانیدن پلکها رابهم و فروبستن آنها را آنچنان که چیزی را نبیند: اغصی الرجل عینه اغضاءً؛ قارب بین جفینها و طبقها حتی لایبصر شیئاً. ( از اقرب الموارد ). پلکهای چشم بیکدیگرنزدیک آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || تاریک گردیدن شب یا پوشانیدن شب همه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تاریک شدن شب و گفته اند: فراگرفتن تاریکی شب همه چیز را. ( از اقرب الموارد ). یقال : «اغضی علینا اللیل ». فهو غاض علی غیر قیاس و مغض علی الاصل لکنه قلیل. ( از اقرب الموارد ). تاریک شدن شب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || خاموش شدن و ظاهر نکردن : اغضی علی الشی اغضاءً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاموش شدن و ظاهر نکردن. ( آنندراج ). سکوت کردن. و از این معنی سپس در بردباری بکار رفته است چنانکه گفته می شود: اغضی علی القذی ؛ اذا صبر و امسک. عفواً عنه. ( از اقرب الموارد ). || طرفه بستن و بازگردانیدن ازکسی : اغضی عنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چشم بستن و باز گردانیدن. ( آنندراج ). بازداشتن یا برگردانیدن از چیزی : اغضی عنه طرفه ؛ سده او صده. ( از اقرب الموارد ). || چشم پوشی. ( غیاث اللغات ). آسان فراگرفتن ( کذا ). ( این کلمه و معنیی که برای آن ذکر گردیده در نسخه دیگر از ترجمان ذکر نشده. در سایر کتب لغت عرب اغضاء آمده ولی بمعانی دیگر ). ( ترجمان علامه جرجانی ص 16 ) : از جانب سلطان بر آن هفوات اغضا میرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 241 ). سلطان مدتی بر آن اقاویل اغضا می نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 435 ). امروز که کفران نعمت آغاز کرد و در رعایت لوازم حقوق و صیانت رونق سریر اغضا و اغماض نمود، بعزل او مثال باید داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ). منکوقاآن خواست که چنانک عادت محمود او بود اغضا و اغماضی واجب دارد. ( جهانگشای جوینی ). سلطان نیز از آنجا که شمول عفو و اغضاء او بود از زلات او بار سوم عفو کرد. ( جهانگشای جوینی ). سلطان عفو و اغضا کرد و از عثرات او تجاوز و اغماض واجب داشت. ( جهانگشای جوینی ). معلوم شد که پسر دروغی فرستاده است الا آنک حضرت پادشاه وقت کشف آن تلبیس نفرمودند و اغضا و مواراتی رفت. ( جهانگشای جوینی ). چند منشور که باقی بود مشتمل بر استمالت و اظماد ایشان دیدم و از آن بوفور اغضا و اغماض و سلامت طلبی سلطان استدلال گرفت. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - چشم بستن ، چشم بر هم نهادن . ۲ - (اِمص . ) چشم پوشی ، گذشت .